سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند متعال می فرماید : « ... همچنان بنده ام با کارهای مستحب به من نزدیک می شود، تا آنجا که دوستشمی دارم . در نتیجه، گوش شنوایش، چشم بینایش، زبان گویایشو قلب دریابنده اش می شوم . اگر مرا بخواند، پاسخش دهم و اگراز من درخواست کند، به او ببخشم» . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
امام حسین علیه السلام
درباره



امام حسین علیه السلام


علی اصغر
مطالبی که به طور سلسله وار در این وبلاگ مشاهده می فرمایید مجموعه سخنرانى هاى استاد آیت الله مصباح یزدی است که در حسینیه شهداى قم در محرم 1421 بیان شده و تحت عنوان آذرخشی دیگر از آسمان کربلا چاپ و منتشر گردیده است. ضمناً مدیر وبلاگ فقط منعکس کننده مطلب می باشد.

    ارزشها، خوبى ها و بدى ها و بایدها و نبایدها بر اساس تحلیل صحیح، مبتنى بر شناخت ها و هست هاست. به تعبیر دیگر، تمام بایدها بر پایه هست ها استوار است و به نحوى از هست ها استنتاج مى شود. این بحثى است که از حدود بیست سال قبل در کشور ما مطرح شده است. آیا بایدها و هست ها با هم ارتباط دارند یا نه و آیا بایدها از هست ها استفاده مى شوند یا نه؟ قبل از انقلاب، بحثهاى زیادى در مورد این مسائل مطرح بود که الحمد لله ـ حل شده است. این بحث ها در نهایت به این نتیجه منتهى شد که به یک معنا، بایدها از هست ها استنتاج مى شود و اعتقاد به بعضى از هست ها موجب پیدایش بایدهاى خاصى مى شود. براى عزیزانى که کمتر به بحث هاى فلسفى آشنایى دارند، مساله را به صورتى ساده تر بیان مى کنم:

ما دو نوع شناخت داریم که در زندگى انسان از اهمیت زیادى برخوردار است. مسأله اول این است که آیا ما و این عالم آفریدگار و پروردگارى داریم یا نه؟ آیا کسى هست که اختیار آفرینش و اداره این عالم در دست او باشد؟ این سؤال از هست هاست؟ یعنى آیا خدا هست یا نیست؟ این اصلى ترین مسأله در زندگى انسان است. اگر پاسخ این سؤال مثبت باشد، در پى آن مسائل فراوان دیگرى مطرح مى شود، همچنان که اگر پاسخ این سؤال منفى باشد، به دنبال آن مسایل دیگرى مطرح مى شود. اگر کسى العیاذ بالله ـ معتقد شد که خدایى در کار نیست، آیا براى او مسأله عبادت و پرستش خدا مطرح خواهد بود؟ آیا وجود ادیان و مذاهب و مسأله حق و باطل دینها مطرح مى شود؟ اگر خدا نباشد، باید بساط همه ادیان برچیده شود. پس، این مسأله بسیار مهم و بلکه اصلى ترین مسأله اى است که انسان باید در زندگى خود حل کند. این مسأله از قبیل «هست ها» است.

دومین مسأله به حقیقت انسان باز مى گردد. آیا انسان، تنها همین موجود مادى است که پس از مدتى مى میرد و با مرگ تمام مى شود؟ یا اینکه انسان بعد از مرگ نیز از حیات بهره مند است؟ اگر حیاتى پس از مرگ باشد، شاید آن حیات ابدى و همیشگى باشد. این دو مسأله از هر مسأله دیگرى حتى از اعتقاد به انبیاء، مهم تر است! همچنان که در قرآن کریم ملاحظه مى کنید، در آیات زیادى بر «ایمان بالله و بالیوم الاخرة» تأکید شده است، در حالى که در این آیات، صحبتى از انبیاء، ادیان و کتب آسمانى نیست. «و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الاخر»1. «لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر»2. ابتدا باید مسأله وجود خدا و مسأله روز قیامت و زندگى ابدى حل شود. اعتقاد به انبیاء پس از اثبات وجود خدا، روز قیامت و حساب و کتاب مطرح مى شود. سپس نوبت به این مسأله مى رسد که در این عالم چه کنیم که سعادتمند شویم؟ در اینجا است که مسأله احتیاج به انبیاء مطرح مى شود. بنابراین، اصلى ترین مسأله، وجود الله و قیامت است. اگر این دو مسأله ثابت شود، رفتار انسان ها در مسیر خاصى قرار مى گیرد، انسان احساس مى کند، حساب و کتابى در کار است و باید مراقب اعمال خود باشد، مبادا کارى را انجام دهد که روز قیامت در آتش جهنم بسوزد. اما اگر اعتقاد به آخرت نبود، همان گونه که ابوسفیان گفت: «لاجنة و لانار»، در این صورت رفتار انسان تغییر مى کند و مى تواند به هر صورتى که تمایل داشت، رفتار کند. در این صورت انسان کاملا آزاد و رها خواهد بود. چون حساب و کتابى در کار نیست. در واقع، پایه لیبرالیسم، انکار خدا و پیامبر است. اگر کسانى در کنار اعتقاد به خدا و قیامت، لیبرالیسم را هم قبول دارند، نوعى تضاد در اعتقاد آنها وجود دارد که خود ایشان به آن توجه ندارند. این دو اعتقاد با یکدیگر جمع نمى شوند. ممکن نیست که انسان بخواهد آزاد باشد و به هر صورتى که خواست، رفتار کند، در حالى که اعتقاد به وجود حساب و کتابى داشته باشد. اگر کسى معتقد به حساب و کتاب است، باید رفتار خود را به گونه اى تنظیم کند که بتواند در قیامت پاسخگوى اعمال خود باشد; در این صورت نمى تواند لیبرال باشد.

مسأله اصلى براى ما بعد از اعتقاد به وجود خدا، این است که آیا روز قیامتى خواهد بود و آیا زندگى اصلى در آخرت است و بر همین اساس ما باید در این دنیا به صورتى رفتار کنیم که جهان آخرت سعادتمند باشیم یا اینکه زندگى حقیقى در همین دنیا است و هر چه هست و نیست متعلق به همین عالم است و باید در این دنیا خوش بگذرانیم؟ آیا مى توانیم بگوییم بعد از مرگ، خدا کریم است؟ چرا براى امور دنیوى این گونه عمل نمى کنیم؟ مگر خدا فقط براى آخرت کریم است؟ آیا خدا براى دنیا کریم نیست؟ چرا فقط در مورد عذاب ابدى مى گوییم خدا کریم است؟ چون ایمان واقعى نداریم. حاصل آنکه: آنچه موجب شد مردم کوفه تا این حد بى وفا شوند که تا امروز من و شما به آنها لعن و نفرین بفرستیم، علاقه آنها به امور دنیا بود. امیدواریم که این لعن و نفرین ها شامل خود ما نشود. اگر حیاتى و توفیقى بود، ان شاء الله در جلسات آینده با استفاده از فرمایش هاى حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)، در مورد اشکال کار کوفیان و راه معالجه آن توضیح بیشترى خواهم داد.


1. بقره، 8.

2. احزاب، 21.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط علی اصغر 86/8/19:: 7:0 عصر     |     () نظر


 – جنبش وبلاگی حامیان جبهه پایداری